وای اگر حوصله‌ی غیرت ایرانی ما سر برود

 

 

چه داغ سوزنده‌ای بود که بامداد جمعه اومد نشست به دل ما...
نوحه عزایی که وارد خونه هامون شد... 
رخت و لباس های سیاهی که اماده شدن...
وقتی خبر منتشر شد واکنش های مثل، ترس، غم، نگرانی، ناراحتی و... مشهود بود... 
بعد اعلام خبر تو ثانیه به ثانیه اش یک واکنش از همه مشهود تر بود خشم و غیرت.... 
خونی که میجوشید و فریادی که صدای یک ملت بود، انتقام.... 
مرد، زن، پیر، جوان، همه چشم انتظارن... 
تو این بحبوحه یک سخنرانی خوب چهره غیرت و ایستادگی رو نشون داد، سخنرانی که با شنیدن فقط باید احساس غرور و انتقام داشت، سخنرانی با محتوای:بسم الله قاصم الجبارین...
دیدی؟ این خاک فقط مادر و همسر و دخترای،شیر زن تربیت میکنه.... 
من از سیاست و تصمیمات استراتژیک و... هیچی نمیدونم اما با تک تک سلول هام منتظر شنیدن اینم که اعلام کنن :آمریکا رو زدیم.... 
نه تنها من که خیلیامون داریم دقیقه به دقیقه شبکه های خبری رو چک میکنم و منتظر خبریم، هر اتفاقی که بیفته تا پای جون حمایتش میکنیم.... 
سپهد زندگی اش برای ما امید بود و رفتنش برای ما انگیزه و الگو...
به قطره قطره خون پاک شما و شهدای عزیز مدافع حرم قسم، تا آخرین قطره این خون ناچیزم اجازه نمیدم پروازتون بی ثمر باشه...
ما بی رگ نیستم که داغ عزیز ببینیم و ساکت باشیم.... 
ما پراکنده نیستیم، متحدیم یک خانواده چند میلیونی خیلی صمیمی که تو هشت سال جنگ پشت هم رو خالی نکردیم... 
ما مثل شما دنبال جنگ نیستیم اما عادت نداریم هیچ تجاوزی به حرمت هامون رو بی جواب بزارین... 
شما ژنرال ما رو نشونه نگرفتین، شما غیرت یک ملت رو نشونه گرفتین و امان از روزی که غیرت ایرانم به جوش بیاد....... 
بترسین از صدای جوشش غیرت تو خون این ملت، مرد، زن همه منتظریم...
ما کار هامون رو کردیم و تنها منتظر اذن رهبرمون هستیم، مادر ها و همسر هایی که آماده راهی کردن مرد خانواده شون هستن، دلیر مردای مبارزی که سلاح هاشون رو تجهیز میکنن..... 
پیام ما به شما، پیام رهبر ماست و قسم به قاصم الجبارین منتظر انتقام باشید:
قلم کوچک من حد شما نیست ولی
بپذیرید ز من شرح غم دوران را 
شیر این بیشه عجب زخم عمیقی دارد
وای از آن روز که او دوره کند نادان را 
این نمادی که گرفتید بدانید که تاوان دارد
و قریب است که آتش زند این دامان را 
وای اگر حوصله‌ی غیرت ایرانی ما سر برود 
آن زمان خوب بفهمید، معنای تن لرزان را 
نیمه شب لاله ما غرق به آتش رفته‌ست
نیمه شب نیک بینید، نابودی آن شیطان را
و جهانی که همه منتظر واکنش ملت ماست
با شماییم همگی خوب ببنید،این معجزه ایران را
ما مهیا شده و منتظر  اذن ولی مان هستیم 
بعد از آن در همه‌جا نقش زنیم چهره این ایمان را 
 

 

۲ نظر

:)

از نفیرم صیدها از دام می رستند و لیک
چشم صیادان اسیر صید بود از ما دریغ
مبهم نوشت به تاریخ دو آذر ، سه بامداد!

فقط پایان...

و ذهنم دائما آواز میخواند
که همرنگ جماعت شو
دل اما داستان دیگری دارد
بیا هنگامه رفتن شده اکنون
بنای نقض پیمان دارد و چیزی نمی فهمد
و افسار دلم در دست مغز افتاده است چندی
و لیکن از رسومات دل غم دیده ام گویی نمی فهمد
خیال پر کشیدن دارد این دل زین قفس اما
صدایی از درون مغز میگوید که بالت کو ؟؟
ولی عاشق کجا، درگیر اقدامات عقل خویش می ماند ؟؟
کدام عاشق به راه وصل هی درمانده می ماند؟؟
و باید رفت و این دل را به دریا زد
و باید رفت و از این دهر خون آلود
به قصد غسل این دل را به دریا زد
کجا عاشق ز معشوقش چنان بی اطلاع ماند؟؟
کجای قصه‌ی دنیا چنان شیرین از فرهاد جا مانده؟؟
دلم میلش به ماندن نیست، اما پای رفتن کو؟؟
ومن فهمیدم عاشق نیستم اما کمی دیر است‌...
حکایت ها عجب دارد، که گو مشتی دل و یک عقل
و من آهسته و آرام در خلوت هی رخت سفر بستم
و با خود گفته ام تنها،کجای قصه من راویش فریاد زد : پایان!
و حالا مدتی راوی بنای یک شروع دیگری دارد
دلم اما
دلم اما
دلم اهسته و پیوسته میگوید فقط پایان.....



 

مبهم نوشت ( فی البداهه)

حضرت مادر ❤️

 

 

بهتر از روضه مادر به زمین نیست دگر
ای به قربان تو و نام تو و روضه‌ی تو

مبهم نوشت:)

۳ نظر

یعنی چه میشود؟

 

 

گاهی دلم به نعل میزند ، گاهی عجب به میخ
یعنی که آخرش تکلیف این دل شیدا چه میشود؟
روحم اسیر بند و دلم جای دیگری‌ست 
یعنی که بعد قربانی این من بی‌نا چه میشود ؟
حالا که در حوالی انتهای بازی ایستاده ام 
یعنی که در حواشی این غوغا چه میشود؟
من،یک من خسته که مانده در تصمیم خویش
یعنی که انتهای تصمیم من تنها چه میشود؟
من در صدد قتل ارامش خودم میزنم قدم
یعنی که بعد قتل عاقبت ما چه میشود؟
کودک منم که هنوز مانده در انتخاب خود 
یعنی نهایت این کودک نو پا چه میشود ؟
من پای رفتنم عجب لنگ میزند هنوز
یعنی ادامه‌ی قصه فردا چه میشود؟
درگیر تشویشم و دلم پر ز اضطراب راه
یعنی که قصه ما با نگاه خدا چه میشود؟
مبهم نوشت :)
 
 
 
 
 

 

پ.ن: پریشان و آشفته و آشوبم،شدیدا التماس دعا...
پ.ن2 :سخت ترین تصمیم زندگیم رو باید بگیرم...
۱۲ نظر

چه باید کرد اما من نمیدانم !

 

 

و ذهنم چون هواپیمای جنگی می شود گاهی 
به هر سو هاله ای از دشمن فرضی 
به سمت این من و این لاشه جنگی
هجوم سخت و سنگینی برد گاهی 
و یک من در میان حجم انبود نفربرها
هدف هستم ؟؟ نمیدانم !!
زنم بر آسمان یا بر دل دشمن نمیدانم 
و گاهی انتخاب رفتن و ماندن
عجب تصمیم دشواری‌ست
میان دود و انبوه غلیظ تانک ها 
یک من عمیقا غرق افکار است 
نه پای ماندنی دارم نه قلب رفتنی مانده
و یک من ، یک من درمانده از هر سو 
شدیدا بند یک تصمیم نامعلوم
میان گنگی تصمیم من اکنون 
صلیب سرخ هم یک نامه آورده 
چه باید کرد اما من نمی دانم!
مبهم نوشت:)
۱۱ نظر

آوار این غم را خدا باید که بردارد...

 

 

هر واژه در  معنای خود گنگ است
مثل منی خسته که جا مانده است در ابهام
من خستگی هایم همه دیوار و زندان شد
گویی که گم شد من میان خستگی هایم
حرفی ندارد این من جان داده بعد از این 
دیر است میدانم ولی باید بگویم زود
آوار این غم را خدا باید که بر دارد....
مبهم نوشت
۱۲ نظر

من،او

 

 

+نمیدانم که قرآن خواندنت را بنگرم یا روی ماهت را
حواسم را میان آیه ی قرآن بهم می ریزد آن چشمت
- حواسم می رود سمت همان عطری که پیچیده 
گمانم چادرت ، آیات قرآن را اسیر آورده، ای بانو
مبهم نوشت
۱۲ نظر
او کیست؟؟
یک نفر که از خودش رفته!


پ. ن: داره قوی تر از قبل برمیگرده