اربعین 0

از چند روز پیش می خواستم مطلب بنویسم و دست و دلم  به نوشتن  نمی رفت که نمی رفت نتیجه این شد که الان دارم تو ماشین براتون این پست رو می نویسم:)
از دیشب چند بار اومدم بنویسم و نتیجه اش شد چندتا یادداشت  ناقص و ناتموم....
در کمال بهت و حیرت و ناباوری من بالاخره عازم شدیم...
چند شب پیش که از سامانه سماح پیام اومد چنان بی قرار شدم که نمیتونستم خودم رو آروم کنم....
نه دلی دارم که راضیش کنم بمونه و نه پای رفتنم سلامته.......
با تمام این ها من راهی شدم....
پر از تشویشم...
من آدم این سفر نبودم...‌
من آماده این سفر نبودم...
میترسم که مبادا چنین برگ برنده ای روبسوزونم....
میترسم که مبادا نفهمیده برم به محضر امامم...
می ترسم که ارزش این رخداد بزرگ رو درک نکنم...
میترسم ، خیلی خیلی می‌ترسم.....
با خودم میگم باید تو مسیر به چه فکر کنم ؟؟ در چه مورد ؟؟ اصلا مگه میشه بدون فکر قدم از قدم برداشت ؟؟ با خودم میگم کاش اوشون بود حداقل با اون میشد از  تاریک خونه ذهنم رونمایی کنم و از افکار و دغدغه هام بگم و شان و منزلت سفر حفظ شه ولی الان یک من تنها داره این سفر رو شروع میکنی ، منی که تا همین جایی که هنوز چند ساعت بیشتر از شروع سفر نگذشته هی دارم تلاش میکنم که شریک گناه نباشم و کاشکی بشه ، یک جایی این نفس درونم سرکشی میکنه......
از دیشب که دیدم چندین نفر دلشون میخواد که به جای من باشن یک جمله ای فقط تو ذهنمه : خدایی که گلستان میکند این دنیا را به رسولش ، مبادا که بر پایه جهل من آتش کند این گلستان را ، مرا به کِرده‌ی خود امید نیست یا غیاث المستغیثین ، دریاب که سخت ملول گشته ام ، مرا به کشتی نجات خودت برسان، که گر نرسم به طوفان نوح زمان دچار میشوم...
فارغ از همه این ها دعا کنین  که از این امتحان سربلند بیرون بیام و عظمت این حرکت رو درک کنم و با نورش ، چراغ دلم رو روشن کنم.....
دعا کنین که جلوی این گناه وسوسه کننده تسلیم نشم
دعا کنین که اصلاح شم اگر نشدم برنگردم....
این پست رو مینویسم که حلالیت بگیرم از همه‌ی بیانی ها چه ادم هایی که من میشناسمشون و اونها منو نمیشناسن، چه آدم هایی که من نمیشناسمشون و اونها منو میشناسن و چه بزرگوارهایی که هم بنده و هم خودشون همدیگه رو میشناسیم ، گاهی شیطنت کردم ، گاهی باعث رنجش شدم ، گاهی ناراحتتون کردم ، گاهی..... و بی شمار گاهی دیگر باور کنین که از روی خباثت نبوده، هیچوقت ، شاید نفهیمده باشم ، شاید نتونستم درک کنم ولی بدونین تعمدی نبوده ، شما به بزرگواری خودتون از بنده بگذرین ، شاید بی بازگشت باشه سفرم یا شاید زندگی دوباره و شروع مجدد.....
اعتراف میکنم برای خیلی هاتون اسم مستعار گذاشتم  خواهش میکنم این مورد رو نادیده بگیرین و بر من ببخشین....
به یاد تک تک تون هستم گفتن خواص رو نام ببرین منم میگم چشم (  رفیق جان جانان💜، حاج خانوم کاظم( اسم دختره!) ، سرور بانو) خیلی از دوستان هستن که واقعا نمیشه تک تک نام ببرم و ترس این رو دارم که کسی از لیست اسامی جا بمونه البته ناگفته نماند میخوام اسامی رو یادداشت کنم :)
یکسری ها هم هستن که نیاز به یادداشت ندارن و حتما اسمشون رو خواهم گفت : برادر معز ، آقای حاج آقا، نبات خدا ، جناب آزاد ، آقای گوارا با خانواده ، جناب سر به هوا ، مهندس همراز  ، ذهن خط خطی و پدر بزرگوارشون ، کوچه خاطرات ، همزاد :)، آیاسار
امیدوارم به فضل خدا سفر اربعین روزی ساکنین بیان باشه.....

 

 

 

 

پ.ن: من تا به حال روسری مشکی نذاشته بودم، اگر هم گذاشته بودم با گیره روسری نبود ، قشنگ شدم خواهر حجاب و خانم جلسه ای 🤦🤦 ، هی میگن مبهم پاشو سخنرانی کن :/:/:/ ، منم هی میگم بر محمد و آل محمد صلوات ( برگرفته از کلیپ خانم جلسه ای مشهور😂🤦)

۱۲ نظر
آقای مهربان
۱۴ مهر ۱۷:۳۰

سلام

چقدر خوب

خوش به حالتون

یعنی اصلا همسفری ندارین؟

 

پیشنهادی که دارم اینه که یه همسفری پیدا کنین. و خدمتش رو بکنین. یهنی اصلا بشین خدمت گزارش. یعنی اصلا خودتون، خودتون نباشین. از لباس زائر در بیاین برین توی لباسِ نوکرِ زائر. اون موقع دیگه علم و جهل و ادب و بقیش ترسی نداره. از کی تا حالا نوکر ها عالم بودن؟

پاسخ :

سلام 
اتفاقا اسم شما رو هم گفته بودم، بعد دیدم شما منو نمیشناسین....
همسفر دنیایی رو دارم اونی که محرم افکارم باشه.......
کسی که برای دغدغه هام ارزش قائل باشه نیست :)
 نوکر زائر؟؟
آقای مهربان
۱۴ مهر ۱۸:۳۰

لطف دارید شما

 

نه این دفعه منظورم از همسفر واقعا همسفر بود، همسر نبود :)

آری؛ وقتی ما بخوایم زائر امام باشیم، باید حق زائری رو نسبت به معرفتشون به جا بیاریم

اما وقتی برای نوکری زائراشون بریم و فقط یه گوشه وایسیم و بگیم:" ما که معرفت درست و حسابی نداریم، فقط نوکری زوارتون از ما بر میاد" ان شاء الله که خوب بخرنمون

پاسخ :

:)
.
منم منظورم به اوشون نبود واقعا، همسفر در معنای لغوی ( همسفر خاص همسر شماست ما جسارت نمی کنیم )
.
به من امیدی نیست ، خودشون منو خواستن و من روی رفتن هم ندارم.......
‌.
قبلا برای کتاب نوکر ارباب نیست یک خلاصه ای نوشتم ،یاد اون مطلق افتادم ، بخونین خالی از لطف نیست:
نوشته بود که اگر به سمت ولی خدا نروی به سوی جبهه دشمن کشیده میشوی و راه فراری نیست...
دانستم که نمی خواهم در بند دشمن شوم ، پس با تمام ناتوانی ام نام ات را صدا زدم و خواستم که بخوانی مرا و بگویی که اذن خادمی به من میدهی ارباب.‌‌‌‌‌‌...
من با تمام کم و کاستی ها و نقاط ضعف وجودیم نوکری درگاهت را میخواهم و اگر بپذیری تو نقطه قوت من می شوی آری آنچه نقطه قوت من است،وجود اربابی چون شماست...
خادم تو بودن که تنها خادمی نیست ،تکلیف است،اصلا قصه ما ،قصه تکلیف است ....
بر این شدم که کتاب را بخوانم و اندکی بدانم از راه و رسم نوکر ها و پیش روم در رکاب ارباب تا جایی که فرمود:«وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَْبْرارِ وَ عَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»درست تا همان جا و بعد از آن در نوکریش جان بدهم، اصلا مگر از این دعا بالاتر برای یک نوکر وجود دارد!؟
من تا ابد نوکر شوم ، بی بال و هم بی پر بشوم 
اینک بگو ارباب من ، واحشر مع میخوانیم!؟
صامد حمزه
۱۴ مهر ۱۹:۰۵

خیلی ممنون که که منو یاد آوری کردید

 

من از رفیق زیاد شانس نیاوردم

 

شما معدود افرادی هستید که قبل سفر منو یاد آوری کردید...

 

 

پاسخ :

:))

.........

حین سفر هم شمه یاد درمه:)
aya sar
۱۴ مهر ۱۹:۲۷

سلام

ان شاءالله به سلامت برید و به سلامت و با یک حس و حال و زندگی جدید که سرشار از هر آنچه که حالتون رو نه فقط خوب کنه که این خوبی مداوم باشه، برگردید و پیشاپیش زیارتتون قبول باشه.

خیلی خیلی ازتون ممنونم که منو از دعای خیرتون فراموش نمی کنین.

پاسخ :

سلام
ان‌شاء الله قسمت شما بشه :)
حتما به یاد نرگس خانمتون هم هستم :)
دکتر یونس
۱۴ مهر ۲۱:۲۳

سلام ما رو هم برسونید.. به به.. زیارت اول، اونم اربعین.. چه شود.. نوش جان..  

پاسخ :

سلام علیکم دکتر 
به یاد شما هم بودم اتفاقا :)))
قسمت شما ان‌شاء الله 
حس و حال عجیبیه:)
صامد حمزه
۱۴ مهر ۲۱:۴۶

شِمه خِنه آبادون

پاسخ :

:))))
.
من رفتم شماره موکب های شهرای اطراف رو پیدا کردم :))
نا دم
۱۴ مهر ۲۲:۲۳

سلام

امروز استادمون یه چند تا نکته گفته بودن براتون میگم...

یکی اینکه مراقب باشین دچار غفلت نشین، مشغولگفتگو و بگو بخند و ... البته پیش میادها اما مرتب به خودتون تذکر بدین وحواستون به اصل کار باشه

نیتتون رو مرتب تو دلتون یادآوری کنید و وسعتش بدین، مثل همون مطلبی که برای آقای مهربان نوشتین،همون هاو نیت معیت با امام، حضور و همراهی در لشکر امام و ...

زگوش و زبانتون رو مراقب باشین، به حرف های بیهوده زیاده گوش ندین، به حرف زیادی و بیهوده هم نگذرونید... 

از دعا و ذکر هم موقع سفر غافل نشین. ذکر صلوات فراوان بگید...زبانتون رو به اذکار مشغول کنید....

همینا رویادمه

ا

پاسخ :

میلیون تا تشکرات :)))
.
غیبت امان نمی دهد .....
.
البته اینم بگم که نوحه و مداحی زدم فی الحال همه به آسمون خیره شدن و گاه گاهی صدای آه میاد و همه همراه شدن و  حال و هوای معنوی :))))
آما نمیدونم تا کی میتونم جو رو اروم نگه دارم ....
آقای گوارا
۱۴ مهر ۲۳:۰۸

ممنون که ما رو هم یاد می کنین [لبخند]

ان شاالله به سلامتی برید و با دست پر برگردید ...

پاسخ :

:))
شما رو حتما یادمه ابورقیه :)
دعا کنین برنگردم 
نا دم
۱۴ مهر ۲۳:۱۲

اونام مثل شما طلبیده شدن، هر کدوم به اندازه ی ظرفیت وجودیشون و.البته مراقبه هاشون بهره میبرند از این سفره ی تماما لطف و کرم

شما هم تلاش کنید بیشترین بهره رو ببرین...

یه نکته دیگه هم که استاد گفتن این بود، سعی کنید بیشتر عیوب خودتون رو ببینید و در کار خودتون دقت کنید

اگر عیبی در دیگران میبینید، بهش کلان نگاه کنید،یعنی بگین این خطا در دریای لطف امام گم میشه، اثرش در این حرکت عظیم حسینی چیزی نیست و .... خلاصه از کنار عیوب دیگران بگذرین اما در خودتون بیشتر مراقبت کنید.

اگر مادر پدرتون همراهتون هستن، یه راه آسون برای بهتر شدن رزقتون و رضایت بیشتر امام علیه السلام،  اینه که هرررر چه میتونید بهشون خدمت کنید و احترامشون بگذارین. 

ببخشین زیاده گویی کردم، الهی سفرتون پر از نور باشه

پاسخ :

زیاده گویی چیه ؟ این چه حرفیه بزرگوار....
مرسی از راهنمایی‌تون 
من از اول همون اول مسیر به خودم میگم غر نزنیا ، غر نزنیا ، اذیتشون نکنیا.....
خدا خودش به من راه رو نشون بده
سارا :::
۱۴ مهر ۲۳:۱۴

پس من چی ؟:((

تورو خدا منو یادت نره:(

پاسخ :

رالف هم یادم هست :)
تو منو یادت رفته ، من فراموشت نمی کنم:)))
آقای گوارا
۱۵ مهر ۱۹:۰۹

برنگردین ؟! چرا برنگردین ؟!

پاسخ :

برگردم به چه علت؟؟
نباتِ خدا
۱۶ مهر ۱۳:۱۹

ممنون عزیزم که به یادمید :) 

پاسخ :

:))))
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
او کیست؟؟
یک نفر که از خودش رفته!


پ. ن: داره قوی تر از قبل برمیگرده