سرکلاس بود صدام زد مبهم لطفا بیا این فایل رو نگاه بنداز، نمیتونم نصب کنم، چون سرکلاس بود تعجب کردم که داره فایل نصب میکنه، اپ کتابشون بود و معلمشون گفته بود که الان نصب کنن اما هرکاری کرد نمیتونست نصب کنه،وقتی رفتم اتاقش هنوز هم سرکلاس بود، مشغول نصب اپ بودم که گلاب یکی یکی ویس ها رو پخش میکرد تا درس رو گوش کنه،معلم هنوز از فایل میگفت ،چند نفری گفتن نمیتونن از فایل استفاده کنن و بلد نیستن چطور نصب میشه، میون اون ویس ها یکی دو نفر حرفشون چیز دیگه ای بود، یکی گفت خانم ما نه کامپیوتر داریم و نه لپ تاپ، حالا باید چیکار کنیم ، یکی دیگه هم همین رو گفت ،نمیدونم چند نفر گفتن، معلم که وضعیت رو دید، دوباره گفت خب بچه ها یک کار دیگه کنیم، کسی میتونه از طریق واتس اپ لپ تاپ یا کامپیوتر فعالیت ها رو بفرسته، من از قبل برای گلاب واتس اپ رو نصب کرده بودم، بهش گفتم گلاب واتس اپ که داری، بگو تو میفرستی براشون، قرار شد تا شب فایل ها رو بفرسته، گلاب روزه بود و تا بعد افطار کلا فایل ها رو فراموش کرده بود بالاخره تا شب همهی فایل ها رو فرستاد ، نمیدونم چقدر زمان برد اما ارزشش رو داشت.....
با خودم فکر میکنم کاش معلمشون زودتر به فکر راه حل میفتاد تا کسی غرورش رو زیر پا نزاره، بچه ای که از حالا باید اعتماد به نفس داشته باشه و عزت نفس جمع کنه وقتی بیاد جلوی همه بچه ها به معلم از نوعی از نداشته هاش حرف بزنه چی بهش میگذره؟؟
هیچ بچه ای نباید دغدغه مشکل مالی داشته باشه اما......
معلم های عزیز تو رو به خدا حواستون باشه این روزا مبادا ناخواسته باعث دلشکستگی کسی بشین.....
شاید الان داستان زندگیم کمی فرق کنه اما دوران بچگیم با زیر زمین نمدار خاطره داره، زیاد نه اما گمونم میفهمم درد نداشته ها یعنی چی ......
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.