اربعین 1

همگی مشغول استراحت اند و باز من مانده ام و من، از دریچه ای  محدود و مستطیلی شکل به تماشای آسمان نشسته ام و چه پرستاره گشته است:)
حس ناامنی تا مغز استخوانم رسوخ کرده و عجیب احساس خطر میکنم و خواب از چشمانم کوچ کرده است......
با تک به تک سلول هایم احساس تنهایی میکنم و سعی میکنم که فراموش کنم که تنها هستم....
دیگر سر و کله زدن با مبهم عاصی ام کرده است و شروع کرده ام با اوشون خیالی ام حرف میزنم ، از افکار و دغدغه هایم ، از تشویشم  ، از اضطرابم ، از ترس لانه کرده در اعماق وجودم ، از ستاره های بالای سرم ، از این که تا چه اندازه خلقت انسان و حس‌وجود خداوند  شباهت با احساسات و دنیا یی دارد که در شکم مادرانمان تجربه کرده ایم ( و مکالمه ای خواندم که تمام ذهنم را معطوف خودش کرده است و یک سوال ساده دو طفل دو قلو در شکم مادر : عایا تو به دنیای بعد از به دنیا آمدن اعتقاد داری؟ آیا تو به وجود مادر اعتقاد داری ؟ همین  برای من انفجار ذهن خطرناک من کافی‌ست ) ،  از این که من تا چه اندازه می‌توانم افسار نفس را دست بگیرم ، مقام صبر برای حضرت زینب (ص) پسندیده تر از ایوب نیست؟ ، از مرز که رد شویم ، می شود کم کم از مرز زمینی دلمان هم رد می‌شویم؟؟ و...و...و....
گمانم یا اوشون زیادی صبور است که پای حرف هایم من میشیند یا خودش درد کشیده است که خدا کند مورد اول نباشد .....
با کوچک ترین صدایی با وحشت به دور و برم نگاه میکنم و این گواه بی قراری من است که من آدم ترسیدن نیستم.....
با خودم قرار گذاشته بودم که غر زدن ممنوع و خداوند هم نذاشت کلام من منعقد شد و امتحاناش را شروع کرد ، هندزفری گم شد ، گم شدن هندزفری من معتاد به گوش دادن نوحه ( موسیقی )یعنی یک نویسنده بدون قلم.......
حقیقتا اولش حواسم به قرارمان نبود اما تا یاد قرار معهود زنده شد  آرام شده ام ، آبی بر آتش ، فراموشش کردم و این گذشتن برای شخص من اتفاق بزرگی‌ست*......
شعری بر دلم جاری میشود و استراحت تمام میشود و مجال نوشتن نیست........
این اربعین به لطف خدا کرب و بلایی‌ام
رهسپار سفر روی زمین اما هوایی ام.....


 

* عاقا این موکبا هندزفری نذری نمیدن ؟؟ خدا خیر دنیا و عقبا نصیبشون میکنه، حالا خود دانند ( شوخی بود :)   )

 

 

پ.ن: لوکیشن ها رو مینویسم که یادم بمونه، پست رو حوالی ایلام نوشتم و الان هم توقف در شهر مهران

پ.ن2: نماز خانه مختلط ندیده بودم که شکر خدا دیدم

پ.ن3: اهرای نمازش برق رو خاموش کردن ، با حرکت سر میگه چی شده میگم هیچی معنوی کردن فضا رو :) 

۳ نظر
آقای مهربان
۱۵ مهر ۰۷:۳۲

سلام

ان شاء الله کربلایی برگردید و کربلایی بمونید و در کربلاهای زندگیتون خدا شهادت نصیبتون کنه.

 

"بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام‌ها. نه، کربلا حرم حق است و هیچ‌کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست. 
کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما می‌آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آن‌گاه روانه‌ی دیار قدس شویم."

 

پاسخ :

به قول آقای رسولی :چه مکه رفته ها که حاجی هم نمیشن و چه کربلا نرفته ها که کربلایین.....
به قول حامد زمانی : کربلای تو همین جاست ، همین امروز است......
جسارتا به گفته شما جواب بدم: و کربلا چون الماسی‌ست بر انگشتر شهرهای مجاورش و تنها کسی ارزش الماس را شناخت که الماس شناس باشد ورنه ما بیچارگان مسخ درخشش میشویم و غافل از ارزش آن.......
دعا کنین منو به ابروی مومنایی که زائرشون هستن به خودشون ببخشن.....
قدس :))
عجیبه بگم به حضور در جبهه های یمن و فلسطین فکر میکنم ؟

آقای مهربان
۱۵ مهر ۱۲:۲۵

اون پاراگراف از شهید آوینی بود :)

 

اگه گفتید ارزش کربلا و حرم امام حسین بیشتره یا مکه و مسجدالحرام و کعبه؟

میتونید توی گوگل سرچ کنید!

پاسخ :

وای:/:/
خب بگین لطفا من دیگه در محضر شهدا اظهار فضل نکنم.....
.
کربلا بود ؟نبود؟
ما را به سر سودای تقلب نیست ، خیالتان راحت
آقای مهربان
۱۵ مهر ۱۳:۳۴

اختیار دارین

فقط خواستم کپی رایت رو رعایت کرده باشم :)

پاسخ :

:)
بنده هم تا زمانی که شما کپی رایت رو رعایت میکنین ترجیحا اظهار فضل نکنم بهتره
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
او کیست؟؟
یک نفر که از خودش رفته!


پ. ن: داره قوی تر از قبل برمیگرده