...

تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد 

زندگی درد قشنگی‌ست که جریان دارد 

عنوان مناسب یافت نشد!

Look at this 
۱ نظر

هپی رمضان 😅😅

همین دیشب به رفیق جان گفتم که امسال قرآن رو کامل ختم بدیم، چون پارسال تو این فعالیت موفق نبودیم چندان(ناگفته نماند که یک اشتباه تایپی داشتم و ناراحت شد از دستم 😑)
امروز صبح که نه ظهر که از خواب پا شدم دیدم عههههههه تو گروه گفتن یک ختم قرآنی برگزار میشه ظاهرا چند نفر کم دارن،ساعت ارسال پیام 11ونیم، ساعتی که من پیام رو دیدم 14ونیم:/
با این حال پیام دادم و پرسیدم میشه شرکت کرد یا خیر
جواب دادن و من از اول تو فکر دو جزء یکی برای خودم و یکی برای بن بودم از شانس گفت یک جزء مونده، جزء30:) 
گفتم یعنی قل هو الله احد؟ 😅😍 و گفت عوضش فردا بقره خوانی داری
گفتم دوستم چی؟ ، گفت نیم جزء هم برداشتن دوستان، شما هم میتونین نیم جزء بخونین به فکرم رسیده بود اما ترجیحم این بود هر کدوم یک قرآن ختم بدیم نه 15جزء، بعد از چند دقیقه پیام داد  جزء9برای شما و جزء21 برای دوستتون بود، این روزی شما بود:))))))
درسته با  قل هو الله احد شروع نشد اما قشنگیش اینجاست که دونفره شروع کردیم، ماه رمضونی که اینقدر دوست داشتنی شروع شه رو مگه میشه عاشق نشیم؟
البته وی هنوز خبر نداره کجا چه خبره 😅😅 خلاصه که بعله دوست من بودن این مکافات ها رو داره، مثلا در حالی که تو روحت خیر نداره من اسمت رو نوشتم برای ختم قرآن 🤞😁
پ. ن:صبح از گنبد و گلدسته پنهان شده در درخت تو گرگ و میش صبح عکس گرفتم و پست گذاشتم برای شروع ماه رمضان، به مامان نشون دادم برگشته میگه این چیه:/ تاریک :/هیچی معلوم نیست :/بخواب :/ اصلا این حجم احساسات اشک تو چشمم جمع کرد
پ. ن2:میخواستم پست بزارم برای شروع ماه رمضان که خدا خودش جور کرد و اولین پست ماه رمضان قرآنی بود :)
پ. ن3:رویت حلول ماه مبارک حتی شما دوست عزیز
پ. ن 4: میریم که داشته باشیم تو نباید روزه بگیری، برای تو خوب نیست، به تو واجب نشده های هر ساله رو و مقاومت منو 😊🤞
پ. ن 5:میخواستم چالش دسته جمعی بزارم 😐 ایده به ذهنم نرسید متاسفانه :/
پ. ن6: با ختم قرآن وبلاگی موافقین؟نمیدونم چندتا مخاطب دارم اما اگر تعداد به حد نصاب رسید یا وبلاگ دیگه ای از دوستان ختم انجام میده بنده مشتاقم خلاصه
پ. ن7 : من میخواستم نام ببرم از یکسری از دوستان که پست تبریک ماه رمضان بزارن، ای بابا چرا چیزی نمیگین اخه؟؟

۴ نظر

رفته ام تا که دگر روز بفهمی و بیایی اما....

پیرو متن و محتوای پست قبل باید بگم قدم اول رو سخت و استوار برداشتم: فقط بدان تو را به صاحب نامی نامم سپرده ام، مراقب باش دلی را که سرانجام روزی باید به امانت به من بسپاری و مبادا در این امانتت خیانتی باشد و برای التیام این درد خود خواسته تنها اشک همدم شده است بلکه دردی که خودم برای خودم به ارمغان آورده ام تسکین یابد...

۲ نظر

The End+پ. ن

آدمیزاد بالاخره یک جایی وایمیسته و میفهمه که باید بره، نه این که از پیش کسی برها نه ، نه این که جایی برها نه، یعنی از خودش بره، رفتن گاهی به جسم برمیگرده و گاهی به روح، گاهی به دل ،رسیدم به اون سنی که باید برم، دیر رسیدم اما بالاخره رسیدم، این روزا تو هر جریانی، تو هر ماجرایی، تو هر اتفاقی، تو هر فکری، تو هر جمله ای، سلول به سلول من درک میکنه این رسیدن رو و بهم نشون میده، تو رفتار و کردار بهم میگن، سر بزنگاه ها و شاید به تاخیر ....

بغض میکنم و بغض میکنم و بغض میکنم.....

اگر نرم، اگر دیر کنم، اگر فرصت رو غنیمت نشمرم مجبورم که تا آخر عمرم تکرار این روز ها رو تاب بیارم و اون روز دیگه نمیتونم فرصت طلب کنم

یک مدتی بود که بهترین خودم نبودم، یک مدتی بود که فقط حرف بودم، یک مدتی بود که فقط گلایه کردم، از امروز و شاید به میمنت ماه رمضان اومد از شما تشکر کنم و بگم دیگه تموم شده :)


پ. ن:یک وقتایی آدم منتظر خبر خوشه اما یهویی بوم از کاخ آرزو سقوط میکنه...

پ. ن2:‏قطع امید کردی؟ صبح پاشدی به آسمان نگاه کردی؟ نمیخوای دم صبح طلوع آفتاب را ببینی؟ سرخ و زرد آفتاب موقع غروب را دیگه نمیخوای ببینی؟ ماه را دیدی؟ نمیخوای ستاره ها را ببینی؟ شب مهتابی اون قرص کامل ماه را دیگه نمیخوای ببینی؟ میخوای چشم‌هاتو ببندی؟(( فیلم "طعم گیلاس"))، من:میخوام چشمام رو ببندم... 

پ. ن3:حضرت یار وقت رفتن فرو رسیده .. 

پ. ن4: ناراحتم میلیون تا:) 

۴ نظر
او کیست؟؟
یک نفر که از خودش رفته!


پ. ن: داره قوی تر از قبل برمیگرده