جمعه ۲۹ فروردين ۹۹
یک وقتایی یک حرفی، یک سوالی، یک عکسی و خلاصه بگم یک چیزی که اصلا بد نیست و اصلا هم به تو ربطی نداره، جوری تو رو به هم میریزه که نتونی حتی نفس بکشی :)
شایدم راست میگفت من با دستای خودم، خودم رو نابود کردم.....
دارم فکر میکنم راه اشتباه بود، استاد،الف، دکتر، بنده خدا، همه شون همهی همهی همهشون اشتباه کردن.....
فکر میکنم شاید حاجی راست میگفت شاید آخر مسیر من تباهی و نابودی، از کجا معلوم.....
خدایا میشه دوباره نجاتم، گمونم دوباره اسیر باتلاق شدم.....
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.