اولش طبق عادت همیشگی اینقدر خندیدم که صورتم درد میکنه، فکر کردم شوخیه، فکر کردم مثل تموم اتفاقات بده......
بهش پیام دادم چه خبر، گفت اینجا مبتلا شدن......
گیجم، منگم، احتمال مبتلاشدن آقای پدر و به تبعیت از ایشون احتمال مبتلاشدن ما ها خیلی خیلی زیاده.....
کل امروز فقط دارن تماس میگیرن با آقای پدر....
شاید قرنطینه بشن، شاید مجبور به تخلیه بشن....
تو شهر گرد مرگ پاشیدن.....
تهرانی های عزیز تو رو خدا بس کنین نیایین اینجا......
انگاری داره قحطی میاد.....
ما خودمون به شخصه نه اقدامی برای خرید ماسک کردیم، نه دارو، نه دمنوش و نه هیچ چیز دیگه ای ولی این رسمش نیست به خدا......
زنجبیل شده کیلویی100 هزار تومن البته اگر پیدا بشه
4 تا ماسک خرید 100 هزار تومن، یکی هم میگه داروخانه ها رو گشته اما ماسک پیدا نکرده
مدرسه ها تعطیل شده، بازار خلوت شده، شهر سوت و کور شده
همه تو شوکیم..........
سیاه سیاه سیاهن این روزامون
دارم فکر میکنم بدبخت ما دهه هفتادیا جوونی نکردیم، به خدا که جوونی نکردیم....
امروز دیدم گلاب تلفن رو برداشته میگم چیه؟ میگه بزار زنگ بزنم به دوستام ببینم کرونا نگرفته باشن....
ما در حال حاضر آب آشامیدنی نداریم و به ناچار باید بریم بخریم و عموما این آب رو از چشمه های شهرهای اطراف میارن و اگر کرونا فراگیر بشه احتمال زیاد آب آشامیدنی نخواهیم داشت (آب معدنی رو هم نمیشه دائما استفاده کرد)
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.